میگن اگه یه عادتی رو چهل روز انجام بدی دیگه به شخصیتت تبدیل میشه 

منم میخوام چهل روز نقش بازی کردن رو تمرین کنم

حالا اینکه این نقش بازی کردن بده یا خوبه رو نمیدونم باید دید چه نتایجی به همراه میاره

فعلا که من در اجتماع مورد پسند نیستم چون نه سرم تو زندگی دیگرانه نه الکی حرف میرنم ( ,به نظر پیک می رسیدم 😁 میدونم اما تقصیر خودمه که دیر به دیر مینویسم و حتی خودمم نمیدونم دقیقا چی میگم چه برسه به دیگران)

یکی دیگه از کارهایی که باید بکنم دست از پرفکت بودن بردارم مثل کاری که الان دارم میکنم بنویسم و خودمو سرزنش نکنم چرا تمثیل و استعاره به کار نمیبرم!

همیشه یه اخلاقی دارم میخوام یه کاری کنم و تغییری در خودم ایجاد کنم میفتادم به جون خونه 

الانم همینطور

دیروز بخاطر سردرد کل روز مثل یه تیکه گوشت افتاده بودم داخل خونه به گوشه روی تخت یا زمین ولو شده بودم 

این جور روزها به زمان و زمین بیشتر فحش میدم که چرا سرکار نمیرم اما از اعماقم میدونم الان چاره ای ندارم بعد باز ناراحت میشم که چرا همیشه اتفاقاتی میفته که من چاره ای نداشته باشم خلاصه خیلی دیروقت خوابم برد و صبح خواستم برم دکتر 

ب منو رسوند مطب دکتر ، با اینکه قبلا تلفن کرده بودم و بهم گفته بود یک بیا گفت دیگه امروز وقت نداریم دوشنبه بیا 

منم  برگشتم به ب زنگ زدم که هرجا هستی دور بزن برگرد که نوبتم تاخیر افتاد برگشتم خونه و افتادم به جون کمد و کشو و دیزاین خونه

دوباره کمدو چیدم فردا هم میخوام جا رختخوابی و رگال لباسو مرتب کنم

از دیجی کالا چندتا وسیله سفارش دادم اما هنوز نیومده حس میکنم خونخ رو شلوغ کردم و اعصابم داره خورد میشه🫠😐 فردا یکم چیدمانو سبک تر میکنم

 

فردا صبح باید برم باشگاه اصلا به باشگاه علاقه ای ندارم مخصوصا اینکه میدونم تا اخر تابستون بیشتر نمیتونم برم و بعدش باید بچسبم به داستانهای دیگم 

و اینکه از معاشرت با همه خوشم نمیاد اونایی که تو باشگاهن خیلی چرت میگن مخصوصا در مورد رنگ ناخن یا اینکه فلانی لندکروز داره

ایا تمرین نقش بازی کردن من میتونه در برگیرنده ی اونها هم باشه؟

دیگه اینکه باید درس بخونم دقیقا هشت ساله که درس خوندن از گزینه هامه😁😂 واقعا نمیدونم گریه کنم یا بخندم 

خلاصه زندگی با اینهمه تناقضاتش برای من جریان داره اما حس خیلی بزرگم میگه که تینبار هر تکه ی پازل میره سر جای خودش 

میدونی چرا؟

چون دیگه دنیا ندیده نیستم که وقتی یکی یه چیزی میگه بگم عه اره این درسته و مدتی رو به ازمایش کردن ایده ی اون بگذرونم و بقیه رو به تاوان پس دادن اون انتخاب 

من تمام دردهامو کشیدم پارسال با از دست دادن بچم و تا لب مرگ رفتن خودم سال گذشته ترش نردیک بود رابطه ی زناشوییم رو از دست بدم و سال های گذشته ترش با از دست دادن جایگاه اجتماعیم و کلی پول 

من میدونم تاوان چیا رو دادم و دیگه همه ی بدهی ها صاف شد الان دیگه اون ذوباه در کمین آزادی نیستم من گرگ درنده ایم که خودش قانون وضع می‌کنه اما فعلا زوده چنگال های تیزم رو داخل پنجه های نرمم قایم کردم و هر روز دارم سوهانش میکشم تا تیز تر و برنده تر بشه🤗