نمیدانم هر بار چگونه به این نقطه بر میگردم ...از هر راهی که رفتم آخر به همینجا ختم میشود ، پشت همین پنجره .

البته خودم میدانم ، هیچ راهی نرفته ام .. به بیراه رفتن که راه نیست.

نمیشود که روی ویرانه بنایی محکم و استوار ساخت ...اولین قدم از راه جدید خرابکاریست! خراب کردن هر آنچه که باقی مانده است .

البته بازهم میدانم که نمیشود ..سی سال زنگار زندگی الکی نیست ..

میدانی؟ بدی ماجرا اینست که خودم میدانم! 

And I know

I may end up failing too

But I know

You were just like me with

someone disappointed in you