میخواستم از باشگاه و برنامه های این هفتم بگم اما امشب تا صبح باید بیدار بمونیم آیا سپیده رو میبینیم یا نه
یه مدت پیش ب گفته بود که با همکارانش برنامه گذاشتن که بریم سمت اردبیل خونه ی یکی از دیگه از همکارانشون اما بنا به شرایط مثل اینکه برنامشون منتفی شده بود و از اونجا که من و ب همون رفیق پایه ی جمع هستیم و کنسلی در کارمون نیست خودمون دوتا پاشدیم رفتیم سمت اردبیل
البته یه زنگی هم به شوهر فاموتا زده بود که شاید باهامون بیان .اما من که چشم دیدن فاموتا و قر و قمیشاشو نداشتم در دل دعا دعا میکردم که نیان که خدارو هزار مرتبه شکر نیومدنهمیشه با خودم میگم که باید دوست بیشتر بسازم من تقریبا هیچکسو ندارم اما وقتی دوستیهایی با آدمهای اشتباه میسازم پیشیمون میشم مثل رابطم با لیلیث و تندر
حالا بگذریم
از مسیر و هوا نگم که بهشت و عالی بود
رفتیم فندقلو و وسط بارون و بابونه ها حسابی شلنگ تخته انداختم و ب دوربین به دست دنبالم افتاد و چلیک چیلیک ازم عکس انداخت
بعدم رفتیم خود اردبیل و همکار ب رو دیدیم
آقا! من نمیدونم چمه که با مردها ارتباط بهتری دارم چون سخت نمیگیرن و راحتترن اما دخترا همش ادا و اصول میان مثلاهر زمان که برای غدا با دوستامون میریم بیرون انقدر کیفیت غذا رو زیر سوال میبرن که من حس بدی میگیرم که دارم از غذا لذت میبرم!
باز هم بگذریم! شب رفتیم سرعین و فکر نمیکردم انقدررر بهشت و عالی باشه شهر زنده و زیبا
وقتی رسیدیم و رفتیم هتل با ب یکم در مورد بچه صحبت کردم یعنی حس کردم الان وقت بسیار طلاییه چون بحث میتونست همینوری بری فلا که بر خورد ب عالیه منم هرچقدر رهاتر میشم و در داستان خودم فرو میرم احساس میکنم همه چی بهتر و بهتر میشه
فقط باید کمی تعجیل کنم نه؟؟
باز هم بگذریم ( چون بعد مدتها فکر کردم که حتمت باید بنویسم و خودم رو در معرض قرار بدم نمیخوام در حاشیه برم)
من بد از دوش گرفتن به ب گفتم من فکررر نکنم که شهر شلوغ باشه بی آرایش بریم بیرون یه چیزی بخوریم سریع بر گردیم امااااااا شهر زنده ی زنده بود و کلی تا یک شب چرخ زدیم
فکر کنم زمستون برای اسکی بریم اونجا خیلی خوبه
فرداشم برگشتیم از مسیر هیر و الماس و از مسیر و طبیعت لذت بردیم
پ . ن : میخوام بی نگاه به گذشته با نیم نگاهی به آینده و مطلق در حال زندگی کنم!!
پ . ن : میرم ظرف بشورم و بد شراگ ببافم!
